نخستین بررسی های مربوط به اقتصاد سیاسی در ارتباط با جغرافیا در قرن هجدهم میلادی مطرح شد. عمدهی نظریات اولیه بر پایهی سود، بهرۀ مالکانه و دستمزد استوار بود. بعدها کارل مارکس مطالعات گستردهای در این زمینه انجام داد و مباحثی همچون توزیع درآمد بین طبقات اجتماعی را نیز به آن وارد ساخت.
اقتصاد سیاسی، بخشی از دانش اقتصاد است که از رابطۀ میان سیاست و اقتصاد، و بهویژه نقش قدرت در تصمیمگیریهای اقتصادی بحث میکند. به بیان دقیقتر، موضوع اقتصاد سیاسی عبارت است از: بررسی جریانات اجتماعی و نهادینی که از طریق آنها، گروههای معینّی از طبقات متنفّذ اقتصادی-سیاسی، تخصیص منابع تولیدی کمیاب در حال و آینده را در جهت منافع خود مهار میکنند. طی سالیان اخیر، در چارچوب دیدگاههای نئوکلاسیک، اقتصاد سیاسی به صورت جریانی پویا و رو به رشد پدیدار شده و دو طرح تحقیق عمده را دنبال میکند: نخست بررسی تأثیر شرایط سیاسی بر متغیرها و فرایندهای اقتصادی و دوّم تأثیر رفتار و متغیرهای اقتصادی بر پدیدههای سیاسی.
بیشتر بخوانید:
- امپراطوری جغرافیایی و نهادی شدن جغرافیا
- آموزش ترسیم نقشههای زمین شناسی و معدنی
- رتبهبندی برترین نرم افزارهای GIS
اقتصاد سیاسی، با کلیّت نظام اجتماعی-اقتصادی پیوند دارد. از این رو، هریک از نظامهای لیبرال، محافظه کار و رادیکال، دارای اقتصادی سیاسی ویژه خود میباشند. زیرا در هر نظامی، اقتصاد سیاسی آن نظام، مسیر تخصیص منابع کمیاب و یا موجود را میان رقابتکنندگان در استفاده از این منابع تعیین میکند.
اقتصاد سیاسی روی سه محور اصلی تأکید دارد:
- قدرت و بهرهکشی
- سرمایهداری
- امپریالیسم، جهانگرایی و نظم جهانی
در زمان ما، اهمیتیابی اقتصاد سیاسی در تحلیلهای جغرافیایی تا بدان حد مهم و ضروری میباشد که حتی در تحلیلهای جغرافیای طبیعی نیز از آن به صورت گستردهای استفاده میشود. چنانکه، در کشورهای در حال توسعه، به هنگام بررسی عوامل فرسایش خاک، لازم است علاوه بر شرایط طبیعی، مطالعات ژرفی در زمینههای زیر به عمل آید:
- سیاست دولتها و نهادهای سیاسی در فرسایش خاک
- تأثیرات منافع طبقاتی در فرسایش خاک
- نقش بخش دولتی و بخش خصوصی در فرسایش خاک
- فرسایش خاک به منزلۀ نتیجهی عامل توسعه نیافتگی
- نقش نابرابریهای اجتماعی-اقتصادی در فرسایش خاک
- تأثیرات قیمتگذاری بر تولیدات کشاورزی و مالیاتبندی در فرسایش خاک
- نقش سازمانهای بزرگ کشت و صنعت در فرسایش خاک
- رابطه میان برنامهریزی خانواده و فرسایش خاک
- تأثیرات تکنولوژی مورد استفاده در فرسایش خاک
در اقتصاد سیاسی، کیفیت توزیع جغرافیایی سرمایه، درآمد، خدمات، سهم بخش دولتی و خصوصی در برنامههای اقتصادی و امر توسعه، تخصیص منابع، نابرابری میان شهر و روستا و وضع قوانین اقتصادی، همه در ارتباط با هم، سازمان تولید یک کشور را به وجود میآورند. و هدف این سازمان تولید را نیز اقتصاد سیاسی تعیین میکند.
در اقتصاد سرمایهداری، در امر توسعه اقتصادی، بازار تنها عامل تعیین کننده نمیباشد. بلکه نیروهای اجتماعی-سیاسی خارج از بازار نیز در این امر دخالت دارند. در جهت شناخت این نیروها، لازم است اقتصاد سیاسی سرمایهداری، گردش سرمایه در داخل کشور و خارج از آن، ایدئولوژی نظام حکومتی، تحلیل ساست توسعۀ درونزا و برونزا و نظریههای مربوط به وابستگی، به روشنی بررسی گردد. در نتیجه نقش این عوامل در شکلگیری نواحی جغرافیایی شناخته خواهد شد.
با این طرز تفکّر، جغرافیای کشورها، نواحی، شهرها و روستاها، حاصل کارکرد اقتصاد سیاسی میباشد. مکان و فضا را نیز اقتصاد سیاسی تولید میکند. از این رو، به نظر عدهای از جغرافیدانان، لازم است که اقتصاد سیاسی در کانون تحلیلهای جغرافیایی قرار بگیرد.
در زمان ما، اقتصاد سیاسی، قلمروهای فرهنگی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و حتی بر کنترل خود بر فرهنگ عمومی ابعاد پر وسعتی میبخشد. به این ترتیب که در داخل شرکتهای چند ملّیتی، کنترل یکپارچۀ رسانههای گروهی افزایش مییابد و تمرکز مالکیت رسانهها بیشتر میشود. رادیو، تلویزیون، ماهواره، روزنامه، مجله و اینترنت تحت مالکیت تعداد معدودی از شرکتهای چند ملّیتی درمیآید و کمتر صدای مستقلی از رسانهها شنیده میشود.
در زمان ما، قدرت و اقتصاد سیاسی، نه تنها کنترل مستقیم قلمروهای فرهنگی را از طریق نیروهای اقتصادی یا دولتی عملی میسازند، بلکه به حذف مرزهای میان شرایط اقتصادی و عوامل فرهنگی نیز میاندیشند. از این درهمتنیدگی اقتصاد و فرهنگ، با عمنوان صنایع فرهنگی نام برده میشود.
جوامع سرمایهداری صنعتی در قرن هفدهم میلادی بهوجود آمدند. عدهای از پژوهشگران، توسعۀ فرهنگی این سه قرن را در سه دور به شرح زیر طبقهبندی میکنند:
۱- دورهی فرهنگ طبقاتی
اولین مرحله فرهنگ عصر صنعتی است. از مشخصات این دوره، جدا بودن فرهنگ تودهها با فرهنگ برگزیدگان و نخبگان جامعه است. بدینسان که فرهنگ برگزیدگان و طبقۀ اول جامعه به تالارهای کنسرت، مراکز اجرای آهنگهای بتهوون، موتسازت و چایکوفسکی، رمانها و تئاترها محدود میشد و فرهنگ تودهها را میتوانستیم در روستاهای ارباب و رعیّتی، موزیک تودهوار، جزوههای چاپی، گردهمایی اتحادیههای کارگری-اصناف و یا اطراف میخانههای شهرهای غربی بیابیم. در این دوره، کنترل فرایند تولید، کنترل بازار، کنترل میزان خرید و اطمینان از فروش کالاهای تولیدی مورد توجه بوده است. با آغاز قرن بیستم، فرهنگ طبقاتی، با جایگزینی کار ماشین به جای کار کارگر پایان میگیرد.
۲- فرهنگ تودهوار
این دوره، از دههی اول و دوم قرن بیستم شروع میشود. فرهنگ، صنعتی میگردد و برای مصرف تودهها تولید میشود. فرهنگ تودهوار در اختیار عموم قرار میگیرد و کالاهایی تولید میشود که فرهنگ تودهوار را میطلبد.
۳- جامعۀ اطلاعرسانی
در این دوره، قدرت شرکتهای چند ملیّتی از قدرت دولتها بیشتر میشود. اقتصاد و فرهنگ در هم ادغام میگردد و شکل واحدی را بهوجود میآورند. با توسعۀ رسانههای الکترونیکی، گذر از اطلاعات چاپی به معلومات تصویری عملی میشود. خشونت، پورنوگرافی و سیاستهای تلویزیونی رایگان، مثالهایی از دورهی فرهنگ صنعتی میباشد. از این دوره، گاهی با عنوان فرهنگ پُست مدرنیسم نام میبرند.
نتیجه آنکه، در زمان ما منطقی است که اقتصاد سیاسی فضا، در همهی کشورها بهویژه در کشورهای کمتر توسعه یافته، در کانون تحلیلهای جغرافیایی و شناخت واقعیتهای جغرافیایی قرار بگیرد.